کلاسيک ايراني :


موسيقي کلاسيک ايراني به گونه هاي مختلف معرفي مي شود :
(1 موسيقي اصيل ( بر طبق يکي از نشريات ايراني اين موسيقي اشرافي است و از طريق شاه تشويش مي شد.) ( مرحوم نورعلي برومند در سخنراني که در جشن هنر شيراز داشته است, اين موسيقي را به عنوان موسيقي که اصالت و ريشه دارد تعريف نمود و براي درک بهتر آن اسب اصیل را به عنوان مثال ذکر فرمود . )
2 )موسيقي رديف و يا به گونه ي ساده موسيقي دستگاهي -  اين موسيقي هم به صورت تکنوازي و هم به صورت گروهي شامل خواننده, نوازنده و تمبک نواز اجراء مي شود .
موسيقي کلاسيک ايران بداهه گونه است. يعني موزیسین در يک آن هم اجراء کننده و هم آهنگساز است. از اينرو هر اجراء از يک دستگاه و يا حتّي از يک نوازنده ممکن است مختلف باشد .
رپراتور( فهرست مجموعه ي قطعات ) موسيقي کلاسيک ايراني به هفت دستگاه اصلي و پنج دستگاه کمکي (auxiliary dastgah) که نغمه ناميده مي شود تقسيم مي گردد. هر دستگاه از ده تا سر ملودي تشکيل يافته که گوشه ناميده مي شوند. اين گوشه ها طي چندين قرن به صورت شفاهي انتقال يافته اند. هر چند طبق نظريات ايرانيان, بعضي از اين گوشه ها, اصولاً منشأ دوره ي قرون وسطايي دارند,اما بيشتر آن ها مربوط به دوره ي اخير مي باشند. طي هفتاد سال اخير, موسيقي ايراني به نت نويسي غربي درآمده است و اکنون تقريباً مجموعه اي از 250 گوشه در دوازده دستگاه وجود دارد. ( طبق نظر برکشلي و موسي معروفي مجموعه اي از تمام گوشه ها شامل 470 قطعه است. ) اين فهرست از فرم هايي که اساس موسيقي کلاسيک را شکل مي دهند رديف نام دارد .
اگر چه موسيقي کلاسيک بخش هاي کوچکي از طيف کامل موسيقي سنتي را دربرمي گيرد, اما در عين حال با موسيقي فولکلوريک, مذهبي و عاميانه در ارتباط است. موسيقي کلاسيک ذاتاً و في نفسه مذهبي است و از متون مذهبي و نيمه مذهبي استفاده مي نمايد. اين موسيقي از طريق موسيقي فولکلوريک ايراني تغذيه شده، نيرو مي گيرد و به نوبه ي خود پايه هاي بيشتر موسيقي عاميانه را شکل مي دهد .
مقدمه ي کتاب موسيقي کلاسيک ايراني
الازونيس
ترجمه ي: مهدي پورمحمد

موسیقی آوازی :

  ساختمان آوازی ایرانی بر دو اساس بنا شده است : شعر شامل ملودی کلامی یا کلام ملودیک و تحریر ( ملودی بی کلام ).
طبیعی است که وزن کلی آواز تابعی از وزن شعری و بحور عروضی است که در مورد هر شعری مختص همان سروده است ؛ البته به ضرورت اجرای آوازی هر  خواننده به سلیقه ی خود متر آوازی مشخصی را بر می گزیند و زینت ها و ظرایف و دقایقی را به آن می افزاید . بر همین منوال وزن تحریر نیز تابعی از وزن شعر در حال اجرا خواهد بود .
اگر هنر آوازی ایران را به نقاشی تشبیه کنیم ، شعر در خدمت بیان مفهومی به مثابه زمینه و مضمون اصلی نقاشی عمل می کند و تحریر مانند رنگ آمیزی در خدمت تکمیل فضای اثر قرار می گیرد . نظیر این نسبت نیز در تکلم انسان  برقرار است . دو رکن مهمی که انسان آن را هنگام صحبت کردن به کار می برد نخست انتخاب کلمات مناسب و در مرحله ی مهم تر گزینش لحن و موسیقی مخصوص به همراه حالت های ویژه ی میمیک صورت و سایر اعضای بدن است که به آن زبان بدن گفته می شود . مجموعه ی این ها در خدمت بیان منظور و مفهومی است که قرار است گوینده آن را به دیگران منتقل کند . در حقیقت اهمیت کفه های مربوط به لحن و شیوه ی بیان در سخن گفتن آنقدر سنگین تر است که حواس نوانده بیشتر معطوف به آهنگ بیان گوینده می شود تا خود کلمات . اما در هنر آواز ایرانی ، خواننده ضمن حفظ کلام و ادای لحن مربوط به آن زبان بدن را از حالت بیرونی به درونی تبدیل می کند . یعنی می کوشد تا با افزودن ظرافت های آوایی بی کلام و استفاده از شهود ، دریافت های خود از شعر را در تحریر های آواز متبلور کند .