در پست قبلی تا واژه مترونوم را نوشتم.این مطلب ادامه همان فرهنگنامه است.

دشيفراژ- يا اجراي يکباره ي نت هاي موسيقي 

 

نخستين رو خواني نت هاي موسيقي « دشيفراژ خواني» و نخستين اجراي نت هاي موسيقي يا ساز « دشيفراژ نوازي » ناميده مي شود که آن ها را به ترتيب مي توان « يکباره خواني » و « يکباره نوازي» نيز ناميد.

در عمل « دشيفراژ» فرد به هيچ وجه مجاز به اجراي دوباره و يا چندباره نت هاي موسيقي نمي باشدو بنابراين براي اينکه وي بتواند د راولين بار به بهترين نحو از عهده ي اجراي نت هاي موسيقي برآيد, لازم است در راستاي دست يابي به دو موضوع؛ يکي تقويت و گسترش سابقه سازي هاي عميق از مباحث نوشتاري و غير نوشتاري موسيقي در ذهن و ديگري تقويت تحرک چشم براي رؤيت سريع نت هاي موسيقي اقدام به تمرينات لازم به صورت گسترده و همه جانبه بنمايد. موضوع سومي نيز لازم است به دو موضوع اشاره شده افزوده شود و آن تقويت ماندگاري ذهن در رابطه با موارد نوشتاري و غير نوشتاري آثار موسيقي به هنگام اجراي « دشيفراژ» است.

با توجه به توضيحات اشاره شده سه موضوع کليدي ياري دهنده به عمل « دشيفراژ» به ترتيب زير خواهند بود.

الف- تقويت و گسترش مسبوقات ذهني

ب- تقويت تحرک چشم.

پ- تقويت ماندگاري ذهن.

تمرين دشيفراژ خواني ( يکبار. خواني) همواره لازم است مقدم بر تمرين « دشيفراژنوازي » 0 يکباره نوازي) در دستور کار فراگيري « دشيفراژ» قرار گيرد.

« دشيفراژ خواني» ( يکباره خواني ) را مي توان به دو صورت؛ نخست « دشيفر پارلاتي نت هاي موسيقي » و سپس « دشيفر کانتاتي نت هاي موسيقي » به انجام رسانيد.

دشيفر نوازي ( يکباره نوازي ) را نيز مي توان به دو صورت نخست؛ « دشيفر پارلاتي نت هاي موسيقي» همراه با نشان دادن موقعيت آن نت ها روي سيم ساز و يا کليد ساز ( بدون دميدن, آرشه کشيدن و يا مضراب زدن) اقدام نمود و سپس اعمال ذکر شده را همراه با دميدن, آرشه کشيدن و يا مضراب زدن به انجام رسانيد.

نوازندگان سازهاي کلاويه دار و سازهايي مانند: سنتور, قانون و مشابه آن ها انجام دو مرحله ي اشاره شده در بالا را نخست به تفکيک دست چپ و راست به نوبت انجام مي دهند و آنگاه با هر دو دست همزمان عمل « دشيفراژ» را تمرين مي نمايند.

اکنون مي پردازيم به شرح سه موضوع ياري کننده ي عمل دشيفراژ همراه با توضيح زير مجموعه هاي آن ها.

 

تقوييت و گسترش مسبوقات ذهني:

سابقه سازس هر چه عميق تر از مباحث متنوع نوشتاري و غير نوشتاري موسيقي در ذهن, موجب شناسايي هر چه سريع تر و آسان تر آن ها توسط حافظه به هنگام عمل « دشيفراژ» خواهند شد که از راه تمرين فرد يا يکايک مراحل زير حاصل مي گردد.

 

الف: نوشتاري ها

1) ريتم: ايجاد زمينه هاي ذهني مطلوب از تصاوير متنوع و متعدد اشکال ريتم و در نتيجه دستيابي به درک آسان نسبت به آن ها مستلزم بررسي و تجزيه و تحليل همه جانبه فرد از انواع ريتم يعني: ساده, ترکيبي, بدون سکوت, و در نهايت ريتم هاي مختلف ( لنگ) مي باشد.

2) اينتروال: درک و پذيرش توناليته اثر مورد نظر, براي کسي که عمل « دشيفراژ» را انجام مي دهد, نخستين نياز در بخش اينتروال محسوب مي گردد. پس از اين نياز, تسلط وي بر نت هاي « آلتره» موضوع مهم بعدي اين بخش مي باشد. بديهي است تشخيص ِ به هنگام فرد نسبت به اتفاق « مدولاسيون» در اثر مورد نظر, رکن سوم از توانايي هاي وي در عمل دشيفراژ به حساب مي آيد.

3) تمپورال, مترونوميک: فرد اجرا کننده « دشيفر» لازم است ادراک خوبي از تميز تمپو ارائه شده در اثر مورد نظر را کسب نمايد و پر واضح است که وي پس از حصول تمپو مورد نظر بتواند آن را ثابت ( بدون کند و يل تند شدن) به روال« مترونوميک» ادامه دهد.

4) ديناميک: شدت و ضعف صدا در آثار مورد نظر براي « دشيفراژ» به دو گونه يک باره و تدريجي بروز مي نمايد. بنابراين فرد اجرا کننده ي دشيفر لازم است در زمينه موارد متنوع « ديناميک» سابق سازي هاي خوبي در ذهن به وجود آورد.

5) آگوگيگ: اين مورد نيز مانند مورد « ديناميک» مي تواند به دو صورت تدريجي و يک باره, تمپو ارائه شده در آثاري مورد نظر براي « دشيفراژ» را تندتر و کندتر نمايد. بديهي است هر گونه سابقه سازي هاي ذهني فرد نسبت به تمام موارد« آگوگيگ» , رويارويي يک باره با آن ها را به هنگام « دشيفراژ» براي وي سهل تر مي نمايد.

 

ب: غير نوشتاري ها:

1) اکول: شيوه ي انجام و چگونگي مرتبط شدن فرد اجرا کننده موسيقي با ساز, آواز, رهبري ارکستر و ... را اکول گويند.

اکول به هنگام عمل دشيفراژ معمولاً دستخوش بي توجهي و با کم التفاتي محسوس فرد اجراء کننده « دشيفر» مي شود. بنابراين رعايت و پايبندي به اصول مقرر شده در رابطه با اکول يکي از الزامات, به هنگام عمل« دشيفراژ» به حساب مي آيد.

2) سونوريته: سونوريته را در معني لغوي « پرآهنگي» گويند. صدادهندگي مطلوب و زيبا در ساز, آواز ارکسترو .... صداي « سونور» ناميده مي شود.

«سونوريته» نيز مانند « اکول» به هنگام عمل « دشيفراژ» کيفيت مطلوب و زيباي خود را از دست مي دهد. بنابراين توجه به اين نکته در هنگام اجراي « دشيفر» امري ضروري و اجتناب ناپذير خواهد بود.

3) موزيکاليته: اجراي موسيقايي آثار يعني رعايت نمودن بسياري از نکات و ظرايف مقرر شده در اصول اجرا براي اين امر و به عبارتي ديگر يعني « موزيکال» اجرا نمودن آثار موسيقي.

اين که اجرا کننده « دشيفر» بتواند در اولين مرتبه ي ارتباط اجرائي خود با نت ها در آثار موسيقي, آن ها را کاملاً « موزيکال» نيز اجرا نمايد, بدون ترديد انتظاري بس دشوار و پيچيده به نظر مي رسد. با اين حال از اجراي يک « دشيفراژ» جامع و کامل چنين انتظار ميرود که فرد اجرا کننده « دشيفر» اثر موسيقي مورد نظر را با رعايت کامل نکات و ظرايف « موزيکاليته» اجرا نمايد.

 

تقويت تحرک چشم.

ضرورت وادار نمودن چشم براي حرکت به جلو به هنگام مطالعه, بدين معني است که چشم, خود به خود ميل حرکت به جلو را ندارد. بنابراين تعقيب نحوه ي عاجل نت هاي موسيقي توسط چشم امري است ممارستي و لزوماً با تمرينات متعدد و متنوع به شرح ارائه شده, حاصل مي گردد.

 

الف: الگوهاي ريتم.

هر خط ريتم متشکل است از الگوهاي متنوع ريتم که در کنار هم نوشته مي شوند. با بهره جويي از حافظه موقت و بنابر وادار نمدن چشم به ديدن الگوي ريتم قبلي روي الگوي ريتم بعدي و تداوم بخشيدن به اين امر تا انتهاي خط ريتم نوشته شده, عمل تحرک چشم به جلو را تا دستيابي به توانائي هاي لازم در اين زمينه, ممارست مي نماييم.

بنابر تعريف ارائه شده, نقطه ي ديد چشم فرد, همواره در يک مرحله جلوتر از اجراي هر الگوي ريتم قرار خواهد گرفت. به عبارتي : زماني که فرد در حال اجراي يک الگوي ريتم مي باشد, در اين زمان نگاه چشم وي روي الگوي بعدي ريتم قرار مي گيرد و بدين ترتيب اين عمل تا انتهاي خط ريتم نوشته شده ادامه مي يابد.

مورد اشاره شده را روي چهار نوع از خط ريتم به ترتيب آمده در زير به اندازه ي لازم تمرين مي نمائيم.

•  خط ريتم ساده بدون سکوت

•  خط ريتم ترکيبي بدون سکوت

•  خط ريتم ساده با سکوت

•  خط ريتم ترکيبي با سکوت

•  خط ريتم مختلط ( لنگ)

 

ب: نت هاي اينتروال.

يک رديف از نت هاي اينتروال را که به صورت فواصل متصل ( پيوسته) بر روي پنج خط حامل نوشته شده است, در مقابل ديدگان خود قرار مي دهيم. اکنون به همان ترتيبي که در رابطه با الگوهاي ريتم در خط ريتم تاکيد شده است, نام هر نت اينتروال لازم است روي نت بعدي ذکر گردد. به عبارتي ديگر زماني که فرد در حال گويش نام يک نت اينتروال است, در اين زمان نگاه چشم وي نت اينتروال بعدي قرار مي گيرد و بدين ترتيب اين عمل تا انتهاي خط اينتروال نوشته شده, ادمه مي يابد.

تمرين اشاره شده لازم است روي خط اينتروال به صورت منفعل ( پرش) نيز انجام گيرد. بديهي است انجام اين تمرين براي فرد با توجه به پرش نت ها به مراتب دشوارتر از حالت پيوسته نت هاي اينتروال خواهد بود.

تمرينات ارائه شده در بخش « تقويت تحرک چشم» باعث تقويت هرچه بيشتر حافظه موقت نيز خواهد شد.

 

تقويت ماندگاري ذهن.

حضور بدون وقفه ( ماندگاري) ذهن در مسير انجام هر مورد را مي توان « توکِز » ناميد. بنابراين دامن زدن به هر چه طولاني تر شدن مسير انجام يک مورد همراه با تعقيب بدون وقفه ي ذهن را مي توان به منزله ي ممارست فرد براي دستيابي وي به تمرکز پايدار قلمداد نمود.

بدون ترديد, در عمل « دشيفراژ » نياز وافر فرد به تمرکز پايدار امري است بسيار ضروري و اجتناب ناپذير.

وقتي با نت هايي از موسيقي روبه رو مي شويم که تا پيش از آن هيچ گاه آن ها را بدان ترتيب رؤيت ننموده و اجرا نکرده ايم و اکنون با انتظاري بس گسترده و دشوار مي خواهيم يکايک موارد اشاره شده در فوق نيز, در اثر موسيقي مورد نظر براي « دشيفراژ» تحقق يابد, بديهي است نياز فرد اجراء کننده « دشيفر» به امر تمرکز کاملاً مشهود و نمايان مي گردد.

حضور بدون وقفه ي ذهن ( ماندگاري ذهن) در مسير انجام يک مورد را مي توان با استفاده از تمرينات ارائه شده در زير به تدريج تقويت نموده و تداوم بخشيد.

 

الف: شمارش معکوس اعداد.

پيگيري شمارش معکوس اعداد, مستلزم توجه ذهن به ترتيب معکوس آنان در پي هم است. اين مورد که لازم است با رعايت « تمپو» معين انجام پذيرد خود باعث تمرين حضور بي وقفه ذهن در فرد خواهد شد. به اين تمرين بايد به سه روال اشاره شده در زير تا پيش از رسدن موضوع به حافظه طوطي وار فرد, پيگيري و اقدام شود.

•  شمارش معکوس اعداد به صورت پيوسته.

•  شمارش معکوس اعداد به صورت دهگان.

•  شمارش معکوس اعداد به صورت صدگان.

ب: الگوهاي دوتائي, سه تائي, برودري و گرافيکي.

 

1 ) گام ها

گويش اسامي نت هاي گام چه به صورت بالارونده و يا پايين رونده به روال دوتايي, سه تايي, برودري و فيگورهاي گرافيکي نيز مستلزم معطوفيت ذهن فرد نسبت به ترتيب انجام آن ها در پي هم است.

بدبهي است اين الزام نيز مي تواند در جهت تمرين حضور بي وقفه ( ماندگاري) ذهن و تداوم بخشيدن به آن کمک بسيار مؤثر و فراواني بنمايد.

مشروط بر اينکه اجراي اين تمرين همواره برخوردار از « تمپو» معين و ثابت نيز باشد.

 

2 ) فواصل متنوع.

ذکر اسامي نت هاي متنوع به صورت دوتايي, سه تايي, برودري و فيگورهاي گرافيکي نيز لزوم توجه و پيگيري ذهن فرد نسبت به چگونگي ترتيب انجام آن ها را در پي خواهد داشت. بدين ترتيب طول زمان توجه ذهن فرد در نتيجه ماندگاري پيگيرانه آن از راه تمرينات با رعايت تمپو ثابت به مرور بيشتر خواهد شد. بديهي است انجام اين تمرينات براي دستيابي فرد به امر حضور پايدار و بدون وقفه ذهن وي به هنگام عمل « دشيفراژ» بسيار مفيد و مؤثر خواهد بود.

 

فصلنامه ي هنر- شماره شصت و چهار

( شريف لطفي )

 

آواز :


آواز آوايي آهنگين است که با تغيير در شدت و ارتفاع صداها به وسيله تارهاي صوتي حنجره به وجود مي آيد و معمولا با شعر و کلام همراه است و نيز ممکن است با ساز همراه باشد .
آواز در اصل همان صوت است و دستگاه تنفس آن را به وجود مي آورد. در عمل تنفس مقداري هوا ميان ريه, ناي , حنجره, دهان و بيني به حرکت در مي آيد. د ر حنجره انسان تارهاي صوتي قابل ارتعاش وجود دارد. از حرکت هوا در مسير تنفس و ارتعاش تارهاي صوتي حنجره که به اراده انسان صورت مي گيرد, صدا توليد مي شود. انسان مي تواند اين ارتعاش را به نوعي تنظيم کند که صداي آهنگين به وجود آيد و الحان و نغمه هاي گوناگون را بر اساس نتهاي موسيقي بخواند .
حنجره هاي اشخاص از نظر ساختمان فيزيکي با هم متفاوت هستند. از اين رو توانايي توليد صوت در همه افراد يکسان نيست و اين تفاوت در دلنشيني صدا و زيبايي آن , در شدت, قدرت و زير و بم کردن صدا با هم بروزمي کند. بر اساس تفاوت صدا دو نوع طبقه بندي در صدا معمول است, صداي مرد و صداي زن که در موسيقي آوازي اين صدا را با واژه هايي لاتين نامگذاري کرده اند :
صداي مران: باس(صداي بم) از فا زيرحامل( با کليد فا) تا «ر» و «مي – بمل» روي همان حامل .
تنور(بالاترين بخش مردان) که به فاصله پنجم بالاي پيشين(باس) قرار دارد و از "دو"ي زير حامل(با کليد تنور) تا «لا» يا«سي – بمل» در بالاي همان حامل گسترده است .
بخش هاي زنان و (کودکان)نيز همين تقسيم را, منتها درست يک اکتاو بالاتر از بخش هاي مردان دارند که به بخش هاي: آلتو, که, در اکتاو بالاي باس و سوپرانو, که, در اکتاو بالاي تنور قرار گرفته است .
بنابراين آلتو مانند باس از "فا"ي بم تا «مي – بمل»بالا (کمابيش دو اکتاو) وسوپرانو مانند تنور, از " دو" ي بم تا«سي – بمل» بالا گسترده شده است .
لازم به ذکر است که بخش مياني نيز براي تقسيم بندي وسعت صدايي مران و زنان در نظر گرفته شده است که به ترتيب باريتون(کليد فاي خط سوم) و متسوسوپرانو(کليد دوي خط دوم) ناميده مي شوند .
 
  )انواع سبک ها درآواز ):
زيبايي موسيقي در همه سبک ها يا شاخه ها وجود دارد و نمي توان گفت که يک سبک زيباست و سبک ديگر فاقد زيبايي و جذابيت است . لذا آگاهي و شناخت نسبت به همه ي آنها از راه اکتساب دانش عمومي(تئوري و سلفژ)شايد ضرورتي براي خود شناسي و پي بردن به سليقه و طبيعت رواني و در نتيجه تعيين سبک خاص در خوانندگي باشد .
با اين حال مي توان درباره ي سبک ها و تميزشان از يکديگر تا حدي سخن گفت .:
موسيقي کلاسیک داراي دستور العملهاي سخت و جدي تر جهت اجراست و از نظر قواعد نيز حجم بيشتري نسبت به سبک هاي ديگر دارد چون مجموعه عناصر آن در خدمت خلق آثار وزين موسيقايي است. در سبک موسيقي نمايشي اين انتزاع و تجريد و خلوص کمتر مي شود, يعني موسيقي در خدمت نمايش قرار مي گيرد و کمک مي کند به افزايش تاثير نمايش ها و نمادها .
سبک هاي ديگر مثل راک - کانتري - جز(جاز) - پاپ - موسيقي محلي يا فولک … از نظر بار محتوايي و قواعد انقيادهاي فني داراي چنان حجمي نيستند و در نتيجه انعطاف پذير و سهل الوصول ترند و به همين خاطر در ارزش گذاري هنري نمره بالايي نمي گيرند يا به طور رسمي آنچنان که بايد در برنامه هاي آموزشي جوامع جا باز نمي کنند, دليلش آن است که در اين سبک ها موسيقي در خدمت شعر و کلام و يا بهتر است گفته شود در خدمت خوانندگان است .
با اين وصف هر يک داراي خصوصيات و تاثيرات و حجم محدود خود هستند و کاربردي مبتني بر حالات گوناگون تکنيکي و فراتکنيکي دارند. سبک موسيقي سنتي ايران را طبق دسته بندي ياد شده, بايد جزو سبک کلاسيک به حساب آورد زيرا اين موسيقي در خدمت نمايش و نقاشي و شعر نيست و بار محتوايي و قواعد ساختاري اش زياد است و آنجا که در خدمت شعر و شاعر خواننده قرار مي گيرد و در قالب انواع تصنيف ها و ترانه ها غور مي يابد اندکي از وجهه ي ارزشي آن کاسته مي شود .
بنابراين چنانچه سبک کلاسيک را موسيقي مخصوص به يک اجتماع ندانيم و صرفا از باب دشواري اجرا و ميزان قواعد ساختاري و حجم محتوايي نام کلاسيک بر آن بگذاريم, موسيقي رديفي و سنتي ايران را در اين سبک قابل دسته بندي مي دانيم .
سبک پاپ ( popular )موصوف به موسيقي مردمي يا عامه پسند. ويژگي بارزش تغزلي و ساده بودن و قابليت تفسير تشريع و تشبيه و تصوير گرايي داشتن آن است که موجب تاثير گذاري بيشتر مي شود و نيز انتقال پيام هاي نه چندان عميق در آن راحت تر است .
به اين لحاظ تدريجا در روند تاريخي جايگزين نوع موسيقي محلي گرديده و در ميان مردم جنبه آماتوري يافته و از سبک کلاسيک که حرفه اي تر است متمايز شده, از اين نقطه نظر شايد بتوان غير از سبک کلاسيک بقيه را يکپارچه تحت عنوان موسيقي پاپ نيز قلمداد کرد که غالبا در خدمت شعر و خواننده و نمايش و سينما و رقص و غيره قرار مي گيرند و نقش نوازنده و خواننده در افزايش تزيينات جهت جذابيت بيشتر در سبک پاپ کم نيست.
در سبک جاز تغييرات ناگهاني و شکستگي ضربها و حالتها يا پيچيدگي ريتم ها و به نوعي تقليد خواننده از سازها و مخصوصا بداهه کاري مميزه يي است با ساير سبک ها. از اين نوع موسيقي به خاطر تکنيک بالا و قدمتي که دارد شاخه هاي متعددي روييده, لذا به نوعي مي توان آن را در موسيقي ما در سبک هاي غير کلاسيک هم دانست .
در سبک نمايشي که موسيقي در خدمت تئاتر و ادبيات است خواننده مي بايد از تکنيک خواندن و نمايشگري و رقص آگاهي لازم داشته باشد که طبعا مصرف انرژي هم در آن افزايش دارد .
در سبک کلاسيک کار خوانندگي آسان نيست, خواننده مي بايد بتواند با زبانهاي مختلف طبق نسخه ثابتي قطعات را اجرا کند و خود نقشي در تغيير گام و ريتم آهنگ ندارد, چه در خواندن اپرا که جنبه نمايشي هم دارد و چه در مواردي که روي صحنه ثابت قرار مي گيرد مثل گروه کر و خواندن سولو در حضور جمع (ريستال) و غيره .
لازم به ذکر است که تکنيک هاي خوانندگي در همه سبک ها تقريبا يکسان است .
 
تاريخچه
انسان نخست از صوتهاي آهنگين طبيعت مانند صداي باد آبشار و پرندگان تقليد کرد و اندک اندک, فرا گرفت که چگونه اين آهنگ هاي ساده را به آوازهايي با زير و بم قراردادي تبديل کند. در تمدن هاي باستاني مانند چين, هند , مصر , يونان و ايران بسياري از ريتم ها و آيين ها, رزم ها و بزم ها, نمايش ها و داستان سرايي ها, سوگواري ها و حتي کار روزمره با آواز همراه بوده است . نمايشنامه هاي منظوم در يونان باستان با آواز خوانده مي شد. در بعضي از آيين هاي هند باستان آوازهايي به نام راگا وجود داشت که هنوز هم خوانده مي شود. مراسم ديني در عبادت گاه يهوديان و در کليساي مسيحيان از قديم با آواز همسرايان و تک خوان ها همراه بوده است. بزرگان سياه پوست رنج بردگي را در آوازهاي غمگينانه ي خود حکايت کرده اند. زرتشتيان ايران در مراسم ديني خود اوستا را با آواز خوانده اند. آوازهاي نکيسا و آوازهاي خسرواني باربد, در دوره ساسانيان مشهور بوده اند. در همين دوره آواز کين سياوش به صورت نمايش سوگواري اجرا مي شده است .
نمايش هاي آييني, مذهبي و سوگواري ها, همراه با آواز و کلام در دوران باستان در ايران, يونان, مصر, سومر, بابل, چين, ژاپن وجود داشته است. در اين نمايش ها آواز به صورت تک خواني يا همسرايي يا گفت و گو وسوال و جواب بين دو گروه يا دو نفر خوانده مي شد .
در آثار بعضي از نويسندگان و فيلسوفان يونان قديم و برجسته تر از همه در آثار افلاطون و ارسطو, قواعد و چگونگي موسيقي آواز شرح داده شده است. در نوشته هاي انديشمندان ايراني مانند فارابي, ابن سينا و ابن زيله, شاگرد معروف ابن سينا نيز درباره ي موسيقي آواز به صورت علمي توضيح داده شده است .
منوچهري و نظامي گنجوي شاعران ايراني از لحنها و نغمه هاي ايراني در شعرهاي خود ياد کرده اند. بنا به گفته ابن خلدون, در سرزمين عربستان پيش از اسلام چهار نوع آواز ساده وجود داشته و چنانکه پژوهشگران گفته اند ، به جز آواز حُدا (سرود وآواز شتر بانان) آئاز ديگري در ميان اعراب رواج نداشته است . پس ازاسلام آوازها و موسيقي ايراني در ميان اعراب راه پيدا کرد و آواز عربي تحت تاثير موسيقي ايراني و رومي رشد يافت .
در ايران پس از اسلام به سبب آنکه نواختن بعضي سازها حرام دانسته شد، موسيقيدانان به آواز بيشتر توجه کردند و موسيقي بر اساس آواز رونق يافت به طوري که سازها براي همراهي آواز به کاررفتند و نقش اصلي آنها جوابگويي به آواز شد. به همين دليل در فرهنگ مردم آواز خواندن از نواختن ساز اهميت بيشتري يافت .
طي چند سال آوازهاي متنوع و زيباي مناطق مختلف ايران در قالب مقام هاي موسيقي اجرا مي شده اند. روش آموزش و اشاعه و حفظ آنها شفاهي و سينه به سينه بود. اين آوازها با آنکه به زبانها و لهجه هاي محلي اجرا مي شده اند و معني آنها براي همه مردم ايران مفهوم نبوده است, اما دلنشين و تاثير گذار بوده اند. بسياري از اين آوازها در گذر زمان ازميان رفته است. زيرا کلمات و آهنگ آن نوشته شده نبود و تنها از حافظه نسلي به نسل ديگر منتقل مي شد. اين آوازها معمولا به سليقه و پسند نسل جديدتر تغيير مي يافت و آوازهاي قديمي تر فراموش مي شد .
از قرن هاي دهم و يازدهم هجري در دوران حکومت صفويان توجه علمي و اساسي به آواز و موسيقي صورت نگرفت. از دوره زنديه برخي از موسيقيدانان به گرد آوري موسيقي اصيل مناطق يا مقامهاي مختلف موسيقي پرداختند و با توجه به زبان مشترک مردم ايران, يعني زبان فارسي, شعرهاي شاعران فارسي زبان چون سعدي, حافظ, مولوي و فردوسي را در آواز به کار بردند. آنها همچنين اساس علمي براي موسيقي آوازي به وجود آوردند و قانونهايي براي موسيقي سنتي وضع شد. همچنين شعاري از لحن ها و نغمه هاي موسيقي قديم انتخاب و با نظم رديف شدند. از آنها هفت مجموعه به نام دستگاه و پنج مجموعه کوچکتر به نام آواز تنظيم شد و از آن پس آواز ايراني در قالب رديف اجرا شد. نخستين رديف موسيقي آوازي ايران از ميرزا عبدالله است که در دوران قاجاريه مي زيست .
هفت دستگاه موسيقي ايران : ماهور, همايون, شور, سه گاه, چهارگاه, راست پنج گاه و نوا و پنج آواز موسيقي ايران : اصفهان, بيات ترک(زند ( ابوعطاء, افشاري و دشتي نام دارد. هر مجموعه از دستگاه ها يا آوازها از تعدادي گوشه تشکيل مي شود که اجرا دستگاه هاهستند. موسيقي آوازي در حدود 400 گوشه دارد. موسيقي آوازي ايراني داراي بخشي است به نام تحرير که بدون کلام است و از پايه هاي آواز سنتي به شمار مي رود. در اين بخش به جاي کلمه ها و عبارت ها از حرف هاي صدا دار اَ , اِ, اُ, آ, او, اي استفاده مي شود. تکرار آهنگين بعضي از اين حرفهاي صدا دار به شيوه هاي مختلف, نواهاي زيبايي به وجود مي آورد مانند چهچهه ی پرندگان .
در موسيقي آوازي ايران هنرمنداني چون طاهرزاده , عبدالله دوامي, سيد رحيم اصفهاني, اقبال آذر, رضا قلي ضلي و تاج اصفهاني از خوانندگان صاحب سبک بوده اند .
 
 
فرهنگنامه کودکان و نوجوانان – جلد5
اصول ساز بندي ارکستر(ارکستراسيون )
هکتور برايوز – ريچارد اشتراوس – ترجمه پرويز منصوري
آموزش خوانندگي – مرتضي سر آبادي

 

رهبر ارکستر:

رهبر ارکستر سرپرست گروهي از اجرا کنندگان موسيقي و تجسم مسئوليت و راهبري است. " سازي ها" او, مجموعه سازهاي ارکستر و گروه کُر است.

او اجراکنندگان را هماهنگ مي کند و آن ها را وا مي دارد تا همراه يکديگر؟ پرمعنا از اثر موسيقي ارائه دهند. ولي براي تهيه ي يک قطعه موسيقي براي ارکستر نخست قطعه ي مناسب را از ميان آثار آهنگسازان بر مي گزيند, به بررسي نت موسيقي آن قطعه مي پردازد. اگر نياز به تغيير يا اصلاحي داشت, آن را خود يا به کمک آهنگسازان تغيير مي دهد. سپس سازهاي گوناگون و شماره ي هر يک از آن ها را انتخاب مي کند. بعد به گزينش نوازندگان براي هر دسته از سازها مي پردازد. نت مخصوص هر نوازنده را در اختيار او مي گذارد و جاي سازها و نوازندگان را در صحنه مشخص مي کند. بسياري از رهبران ارکستر – اما نه همگي آن ها – براي نماياندن ضرب و وزن و نيز ضرباهنگ و تمپوي موسيقي, باريکه ي چوبي موسوم به باتون در دست مي گيرند. آن ها با دست ديگر, توازن ميان بخش هاي گوناگون سازي يا آوازي را چنان برقرار مي کنند که به واسطه ي آن مهم ترين ايده هاي موسيقيايي موجود در اثر متجلي شود. شيوه هاي رهبري اين انسان هاي مقتدر بسيار متفاوت است اما, به طور معمول رهبر ارکستر دست چپ را براي نماياندن راهنمايي هاي بياني و اشاره به نوازندگان به کار مي گيرد.

بخش عمده ي کار رهبر ارکستر هنگام تمرين هاي مکرر با ارکستر انجام مي گيرد, جايي که بارها بر دشواري هاي تکنيکي و عوامل بياني تمرين مي شود تا به رضايت او بينجامد.

رهبري ارکستر هنگامي که صدها ساز و آواز خوان همزمان به اجراي موسيقي مي پردازند بايد بتواند خطاهاي اجرايي و نيز نوازندگان يا آواز خواناني را که اجرايي نادرست دارند تشخيص دهد.

رهبر ارکستر پارتيتور ارکستر را خوانده و آن را در ذهن"مي شنود". آن ها اغلب پارتيتور را به ذهن مي سپارند تا بتوانند بدون دغدغه ي تعقيب نت ها بر صفحه ي پارتيتور, نگاه اجرا کنندگان را متوجه خود کنند و از اين راه تحقق نکته هاي ظريف اجرايي و بياني مورد نظرشان را در اختيار گيرند. رهبران مختلف ارکستر ممکن است هنگام اجرا, ملتهب و برانگيخته, خوددار, ملايم و آرام يا خشک و تند و تيز به نظر آيند اما نمود ظاهري آن ها هر چه باشد همگي در تکاپوي جلوه گر ساختن مفهومي جامع از اثر هستند.

پيشينه ي اغلب رهبران ارکستر شامل استادي در نواختن دست کم يک ساز ومطالعه اي گسترده در ارکستراسيون, تئوري موسيقي و آهنگسازي است.

رهبر ارکستر يکي از برجسته ترين موسيقيدانان است و در حقيقت اين هنرمندي و تلاش رهبر ارکستر است که به اجراي يک قطعه ي موسيقي, يعني هنر آهنگساز و نوازندگان, روح مي بخشد.

درک و دريافت موسيقي – راجِر کيمي ين

ترجمه ي: حسين ياسيني

 

اُرکستر( orchestre )

ارکستر به گروهي از نوازندگان سازهاي گوناگون گفته مي شودکه زير نظر رهبر ارکستر يک قطعه موسيقي را با هم مي نوازند. ارکستر ممکن است 15 تا هزار نوازنده و 20 نوع ساز گوناگون داشته باشد. اين سازها ترکيبي هستند از سازهاي زهي, بايد, ضربي(کوبي). در بعضي از ارکسترها فقط از يک نوع ساز استفاده مي کنند. ارکستر مي تواند به مثابه يک ساز عظيم پنداشته شود, که ياراي آن دارد يکباره, يا يکي پس از ديگري گروهي بزرگ از اصوات گوناگون را بشنواند, و اين توان بسته به وسايل اجرايي موسيقي امروزي که در خدمت اين هنر قرار دارند, به اتحاد همگان يا تنها قسمتي از آنها, با گزينش درست يا نادرست, در رابطه با تاثير آگوستيکي شان که با منطقي کم يا بيش درست با هم مي آيند, تغيير مي کند. ارکستر واژه اي است برگرفته از ارکسترا, که در يونان باستان به قسمتي از بناي تاتر گفته مي شد که امروز جاي تماشاچيان است. در تاتر قديم يونان اين قسمت جاي نوازندگان و خوانندگان و رقاصان بود. امروزه, در بناي تاتر, نوازندگان جاي مخصوصي روي صحنه( در برنامه هاي کنسرت) يا در جلوي صحنه( در برنامه هاي اپرا دارند)

 

انواع ارکستر

ارکستر را بسته به عده نوازندگان و موضوع موسيقي و نوع سازها, ارکستر سمفوني( ارکستر سمفونيک) , ارکستر مجلسي, و ارکسترسازهاي زهي ناميده اند. دسته هاي موزيک نظامي و موسيقي جاز نمونه هاي ديگري از گروه نوازندگان هستند که معمولا به آنها ارکستر نمي گويند.

 

ارکستر سمفوني

ارکستر سمفوني با اينکه مي تواند هر نوع موسيقي را بنوازد بيشتر قطعه هايي از موسيقي کلاسيک و آثار آهنگسازان بزرگ را مي نوازد, عده نوازندگان در اين ارکستر ممکن است به 100 نفر نيز برسد. به همين سبب, ارکستر سمفوني برنامه هاي خود را فقط در تالارهاي بزرگ مي تواند اجرا کند. در اين ارکستر معمولا20 نوع از سازهاي زهي و بادي و ضربي به کار مي رود. نوازندگان اين ارکستر گاهي يک خواننده يا گروه همسرايان(کُر) را همراهي مي کنند. بيشتر شهرهاي بزرگ جهان داراي يک يا چند ارکستر سمفوني هستند که بعضي از آنها شهرت جهاني دارند. مانند ارکستر فيلار مونيک براين, وين, نيويورک و توکيو و ارکستر سمفوني لندن.

 

ارکستر مجلسي

ارکستر مجلسي 15 تا 30 نوازنده دارد. بيشتر موسيقي آهنگسازان قديم را اجرا مي کند. به اين سبب مجلسي ناميده شده است که نياز به تالار بزرگ ندارد و نوازندگان در يک اتاق بزرگ نيز مي توانند قطعه هاي موسيقي را بنوازند. نوازندگان اين ارکستر از هر سه نوع ساز زهي و بادي و ضربي استفاده مي کنند.

 

ارکسترهاي زهي

ارکستر سازهاي زهي در حدود20 نوازنده دارد. در اين ارکستر فقط سازهاي زهي به کار مي رود. اين ارکستر هم موسيقي کلاسيک و هم موسيقي جديد مي نوازد.

 

فضاي ارکستر

بهترين شکل براي آنکه ارکستري را با شمار متناسب نوازندگان نسبت به بزرگي تالار بتوان قرار داد اين است که آنها را روي پله هاي موازي نشاند, به گونه اي که هيچ يک از رديف ها در گسيل اصوات به شنونده مانعي در برابر خود نداشته باشند. هر ارکستر خوب تنظيم شده کنسرت به همين گونه, به صورت گروه بندي شده قرار گيرد. هر گاه اين ارکستر روي صحنه مي نوازد, پشت صحنه, سمت چپ و راست و نيز بالاي آن باد کاملاً تخته پوش شود.

پرده هاي پوستي که تنها نيمي از ارکستر در بر مي گيرند, در حالي که نيمه ديگر به سوي سالن باز هستند نا مناسبند. سالن هاي گلابي شکل بر همه سالن هاي ديگر ترجيح دارند.

هر گاه ارکستر در پيش ديوار و در انتهاي يک سالن يا يک کليسا قرار گيرد, عمچنان که غالبا روي مي دهد, اصوات آخرين رديف سازها, بر اثر جنس سخت ديوار با شدت و قدرتي بيش از اندازه لازم به جلو باز تابيده مي شود, چنين طنين غير لازمي را مي توان به آساني بدن گونه زايل ساخت, که پرده هاي چند يا چيزهايي مانند آن, به گونه اي آزاد به ديوار آويزان شوند تا ارتعاش ها را بشکنند.

 

سازها و آرايش آنها

سازهايي را که در ارکسترها به کار مي روند به سه دسته سازهاي زهي , سازهاي بادي, و سازهاي ضربي(کوبي) تقسيم کرده اند.

سازهاي زهي

سازهاي زهي آن دسته از سازها هستند که صداي آنها بر اثر ارتعاش زه(سيم,تار) آنها شنيده مي شود. مهمترين اين سازها عبارتند از ويولن, ويولن سل, کنترباس و چنگ. در ارکستر سمفوني بيش از نيمي از نوازندگان ساز زهي مي نوازند و جاي آنها در دو طرف و رويف هاي جلو است.

 

سازهاي بادي

سازهاي بادي آن دسته از سازها هستند که صداي آنها بر اثر ارتعاش هوايي که با دميدن از آنها بيرون مي آيد شنيده مي شود. جنس اين سازها از چوب يا برنج است. مهمترين اين سازها عبارتنداز: فلوت, قره ني, توبا, ترمبون و ترمپت. در ارکستر سمفوني بيش از يک چهارم نوازندگان ساز بادي مي نوازند و جاي آنها به نسبت کوچکي و بزرگي ساز در رديف جلو و در وسط است.

 

سازهاي ضربي

سازهاي ضربي آن دسته از سازها هستند که صداي آنها به وسيله ضربه هايي به وسيله دست يا کوبه هاي چوبي يا فلزي بر آنها وارد مي آيد, يا به يکديگر کوبيده مي شوند, شنيده مي شود. مهمترين اين سازها عبارتند از: طبل, سنج, مثلث و زيلوقون. در ارکستر سمفوني جاي نوازندگان سازهاي ضربي در رديف آخر است.

در ارکستر محلي بعضي از کشورهاي آسيايي و آفريقايي و اروپاي شرقي از سازهاي زهي, بادي, و ضربي نوع ديگر که مخصوص همان کشورهاست استفاده مي شود. مهمترين اين سازها عبارتند از: بالالايکا, بانجو, تار, سه تار, سيتار, کمانچه, عود, قانون, سنتور, گيتار, گارمون, ماندولين, گاملان, قاشقک و تمبک.

ساز اصلي بعضي از اين ارکسترها ممکن است يکي از سازهاي زهي يا ضربي باشد, مانند ارکستر گاملان اندونزي, و ارکستر بالالايکاي جمهوري قرقيزستان. در ارکسترهاي محلي کشورهاي آسيايي و آفريقايي و اروپاي شرقي بيشتر نوازندگان نشسته مي نوازند, ولي در ارکسترهاي سمفوني و مجلسي و مانند آن ها گروهي از نوازندگان نشسته و گروهي ايستاده مي نوازند و هر گروه جايي مخصوص در صحنه ارکستر دارد که روبه روي رهبر ارکستر است.

 

 

تاريخچه

نخستين ارکسترها در حدود 300 سال پيش در کشورهاي ايتاليا, فرانسه و آلمان پديد آمدند. در اين ارکسترها بيشتر سازهاي زهي به کار مي رفت. از ارکستر نخست براي اجراي برنامه هاي اپرا و آوازهاي همره با گفتار استفاده مي شد. از نخستين سالهاي قرن هجدهم ميلادي بعضي از آهنگسازان اروپا مانند, باخ آهنگساز آلماني, هندل, آهنگساز آلماني – انگليسي و ويوالدي, آهنگساز ايتاليايي, قطعه هايي نوشتند که مخصوص ارکستر بود.

نوشتن قطعه هايي براي ارکستر سمفوني از نيمه قرن هجدهم در اروپا آغاز شد. هايدن و موتسارت اهنگسازان اتريشي, در قطعه هايي که براي ارکستر سمفوني نوشته مي شد دگرگوني هايي پديد آوردند. براي اجراي اين گونه قطعه هاي موسيقي بر عده ي نوازندگان ارکستر افزودند و استفاده از سازهاي بادي را معمول کردند. در نخستين سالهاي قرن نوزدهم ميلادي بتهوون, آهنگساز الماني قطعه هايي براي ارکستر نوشت که براي نواختن آن از سازهاي بادي برنجي نيز استفاده مي شد. از آن زمان بود که سازهاي بادي و ضربي برنجي در ارکستر رواج يافت.

تا نخسين سالهي قرن نوزدهم عده اي نوازندگان ارکستر آن قدر زياد نبود که براي راهنمايي نوازندگان نياز به رهبر ارکستر باشد. معمولا يکي از نوازندگان ماهر ارکستر نقش هماهنگ کننده نوازندگان را بر عهده داشت. اما از نيمه دوم قرن نوزدهم عده نوازندگان ارکستر بسيار افزايش يافت و نقش هماهنگ کننده نوازندگان بر عهده رهبر ارکستر گذاشته شد. مثلا بروکنر و ماهلر, آهنگسازان اتريشي و ريچارد اشترواس, آهنگساز آلماني قطعه هايي براي ارکستر نوشتند که براي نواختن آنها نياز به بيش از 100 نوازنده داشتند. اما امروزه بعضي از آهنگسازان مي کوشند تا بار ديگر عده اي از نوازندگان ارکستر بکاهند و قطعه هايي بنويسند که بتوان آنها را با عده کمتري از نوازندگان به اجرا در آورد.

ارکستر در ايران چندان سابقه اي ندارد. نخستين بار ارکستر بلديه(شهرداري) که کمي بعد ارکستر سمفوني بلديه ناميده شد, در روز 13 مهر ماه 1313 به مناسبت جشن هزاره ي فردوسي در تهران شروع به کار کرد. دو سال بعد نوازندگان اين ارکستر در هنرستان موسيقي گرد آمدند و ارکسترهنرستان موسيقي( ارکستر هنرستان عالي موسيقي) را تشکيل دادند. در سال 1320 ارکستر سمفونيک تهران جانشين اين ارکستر شد و رو به گسترش گذاشت. ارکستر سمفونيک تهران, گذشته از آثار آهنگسازان بزرگ جهان, به اجراي قطعاتي از آثار آهنگسازان ايراني نيز مي پردازند. ساختن تالار رودکي(وحدت) در تهران که براي اجراي برنامه هاي ارکستر نيز مناسب است, سبب گسترش بيشتر اين ارکستر شده است. غلامحسين مين باشيان, علينقي وزيري, و پرويز محمود, سه تن از آهنگسازان و موسيقي دانان ايراني, در پايه گذاري و گسترش اين ارکسترها نقشي فراوان داشتند.

اصول ساز بندي ارکستر( ارکستراسيون)

هکتور برليوز, ريچارد اشترواس

ترجمه پرويز منصوري